آوای کرمانشاه، صبا شیخی: این روزها بارها و بارها شنیده و خواندهایم که ما اسیر روابط و اتفاقات سطحی شدهایم. ما در گیرودار درگیریهای روزمره، به معانی کلمات و اتفاقات پشت کردهایم. ما در جهلمان گیر کردهایم. راه رهایی از این جهل ریشهدار بشری چیست؟ راه فائق آمدن بر این جهل چیست؟ حسین احمدی محجوب، شاعر کرمانشاهی به سوال ما اینگونه پاسخ داد: «کتابخواندن باعث میشود انسان به جهل خودش فائق بیاید. جهل یکی از بزرگترین دشمنان انسان است و کتاب باعث میشود انسان بر این جهل پیروز شود.»
برای رهایی از جهل باید به کتابها پناه ببریم. عمر هر کدام از ما محدود به زمانی کوتاه است و برای اینکه در این عمر کم و کوتاه بتوانیم زندگیهای دیگر را تجربه کنیم، باید بیشتر ببینیم و بخوانیم. این شماره با حسین احمدی محجوب، به گفتوگو نشستیم. معلمی بازنشسته که دلسوزانه در راه رشد هر چه بیشتر شعر در این استان تلاش کرده است. وی در سال 1341 در یکی از روستاهای سرفیروزآباد به دنیا آمده و تا کلاس چهارم ابتدایی در آنجا درس خوانده است. از پایه پنجم به بعد به شهر مهاجرت کرده و تا دوره فوقدیپلم در رشته آموزش ابتدایی در کرمانشاه به تحصیل ادامه داده است. بعد از آن به عنوان معلم برای تدریس به روستاهای منطقه جلالوند رفته و به مدت هفت سال در مناطق روستایی تدریس کرده و بعد از آن به شهر منتقل شده است. کوتاهسخن اینکه، با او از همهچیز گفتیم و شنیدیم و پای درددلهایش نشستیم. با ما همراه باشید.
آقای احمدی محجوب، شما عضو انجمن شعر بهزاد هستید. از این انجمن برای ما بگویید.
این انجمن در اواخر سال 1396 دایر شد. البته قابلذکر است من اولین باری که وارد فضای انجمنهای ادبی شدم سال 1362 بود که انجمنی به همت استاد فرشید یوسفی دایر شده بود در دور میدان شهناز و خاطرم هست که انجمن برای ما در آن زمان ارج داشت و چون جوان بودیم همان دمِ درِ انجمن مینشستیم. و در آن جلسات آقای فرشید یوسفی، استاد شمس علیزاده، ابراهیم پویا و دیگر بزرگان شعر کرمانشاه را ملاقات کردم. اما از حق نگذریم، کسی که مشوق من و چند تن از دوستانم بود، زندهیاد آقای هادی صادقپور (ارفع) بود که استاد ادبیات دوران دبیرستان ما بود. ما برای رفع اشکال در زمینه شعر به خانه ایشان میرفتیم و ایشان الفبای شعر را آرامآرام به ما میگفت. انجمن ادبی بهزاد متأسفانه بیش از یک سال است که به علت کرونا تعطیل شده و جلسات برگزار نمیشود. این انجمن در ابتدا به منظور آموزش در زمینه شعر مانند عروض، قافیه، صناعات ادبی و غیره با حدود سی نفر عضو تأسیس شد و گاهی به هفتاد تا هشتاد نفر هم میرسید. متأسفانه جا دارد در اینجا عنوان کنم که دلخوریهایی این وسط پیش آمد که از آفات انجمن برای من بود. من دوستانی که سالها خانهنشین بودند و از فضای انجمنها دور شده بودند را، با دلجویی به انجمن دعوت کردم و بعد از یک مدت از اعضای ثابت انجمن شدند؛ اما متأسفانه در چند وقت اخیر به دلیل مسائل پیشپاافتاده، نامهربان، دور و دلخور شدند.
چه کتابهایی را تا به حال چاپ کردهاید؟
در سال 1394 کتابی با عنوان «نقاشی لبخند برایم نکشید» که مجموعه رباعیهای من است به چاپ رسید. همینطور دو سال بعد و در سال 1376 یک کتاب آموزشی با نام وزن شعر را یاد بگیریم به همت نشر دیباچه به چاپ رساندم که در آن اوزان عروضی را به مخاطب آموزش دادهام و به امید خدا هر زمان که این ویروس منحوس از ایران و جهانمان برچیده شود، دو مجموعه دیگر آماده چاپ دارم که یکی مجموعه غزل و دیگری رباعیات من است.
ادبیات در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟
حقیقتاً ادبیات هشتاد درصد زندگی من را به خود اختصاص داده است. در همین زمان که من در حال مصاحبه با شما هستم در اتاقی نشستهام که اگر شما به آن وارد شوید هیچ جایی برای نشستن پیدا نمیکنید زیرا همه جا پر از کتاب است. من کل زندگیام را در ادبیات دیدهام. شعر و این کتابها در واقع مسکنهاییاند که من به آرامش روحی برسم. در دید دیگران شاعر زندگی خوبی ندارد؛ اما از نگاه خودش، همین وسعت بسیار کم و ساده دنیایی است. دنیایی لبریز و سرشار از خوبیها، زیباییها، انواع رنگها و تصویرهاست.
به عنوان یک شاعر فکر میکنید، چطور میشود نسل جدید را با اشعار و شعرای قدیمی پیوند داد؟
متأسفانه نسل جدید ما با شعرای قدیم پیوند و حتی میشود گفت آشنایی چندانی ندارند. در برخی از مصاحبهها و گفتگوهایی که حتی با شاعران جوان داشتهام آنها اذعان داشتهاند که آثار قدما یکجورهایی ترجمه پذیر نیست و میخواهند که آثار آنها کنار گذاشته شوند. در صورتی که اینطور نیست. اگر یک شاعر امروزی، بر روی ریشههای ادبیات کلاسیک و شعرای قدیمی ما برپا نایستد و قامت راست کند، با کوچکترین نسیمی به زمین خواهد افتاد. شعرای کلاسیک، قدمت ادبی و شعرای قدیمی ما، ریشههای ادبیات ما هستند. هر چقدر ما نواندیش و نوگرا باشیم، باید بر جایی تکیه داشته باشیم. حافظ، سعدی، مولانا، بیدل، صائب تبریزی، سلیم تهرانی و همه بزرگانی که داشتهایم و ادیبان کهن ما را شکل دادهاند ریشههای ادبیات ما هستند و ما اگر بر روی این ریشهها خودمان را رشد ندهیم و به بالندگی نرسیم با یک نسیم از ریشه کنده خواهیم شد و بر زمین خواهیم افتاد.
آیا با این عقیده که اشعار امروزی نسبت به اشعار قدما کمجانتر است، موافقید؟
من با این حرف موافق نیستم. قدمای ما به یک سری کشف و شهودهایی رسیدهاند که ممکن است شاعر امروز نرسد و این کشف و شهودها در وسعت بکر ادبیات آن زمان نشأت گرفته است. در آن زمان شعرا به بسیاری از مضامین نپرداخته بودند و دیگر شعرا به آن دست پیدا کردند. مثلاً مضامینی که سعدی در اشعارش آورده که تمام ادبیات ما را شامل نمیشده، بنابراین حافظ آمده و مضامینی دیگر که هنوز بکر و دستنخورده بوده را کشف کرده و در شعرش آورده. اما شاعر امروز با دنیایی از شعر قدما روبهروست. به عبارتی آنها ممکن است حرفی زده باشند که منِ شاعر امروزی نتوانم در آن زمینه دیگر حرفی بزنم چون ختم کلاماند و همهچیز را گفتهاند. کار شاعر امروزی سخت است چون باید آنقدر بر ادبیات تسلط پیدا کند که بتواند به مضامین نویی برسد که گذشتگان ما به آنها نپرداختهاند و اگر هم پرداختهاند به شکلی کمرنگ و خاکستری بوده.
شاعران موردعلاقهتان چه کسانی هستند؟
از بین گذشتگان به منوچهری دامغانی، سعدی، حافظ و به خصوص خیام بسیار علاقهمندم و از امروزیها هم شاعران زیادی هستند که به آنها علاقهمندم. اگر بخواهم چند نفر را نام ببرم میتوانم به محمدعلی بهمنی، حسین منزوی، سعید میرزایی که یکی از اعجوبههای ادبیات و شعر ماست، بیژن ارژن، فاضل نظری که غزلیات خوبی دارند اشاره کنم.
جایگاه شعر کردی در ادبیات ایرانزمین را چطور ارزیابی میکنید؟
حتماً شعر کردی جایگاه والایی دارد؛ اما من نمیتوانم راجع به جایگاه آن حرف بزنم. اما از بین شاعران کرد شعرهای سعید عبادتیان را بسیار دوست دارم و آنها را تأثیرگذار میدانم. در غزل شعرهای استاد پرتو که به ردی سرودند و همینطور کیومرث عباسی قصری که چند کتاب شعر کردی چاپ کردهاند، تأثیرگذار و خوب هستند.
یک بیت از شعر شاعر موردعلاقهتان که برای مدتی است با خود زمزمه میکنید را برایمان بخوانید.
یک بیت شعر از بیدل دهلوی که بسیار با حال من همراه است را با خودم زمزمه میکنم:
داغ زیر پا و آتش بر سر و در دیده اشک
شمع را در انجمن بودن چه جای خرمی است
یک بیت از شعری که خودتان سروده و بسیار دوستش میدارید را برای مخاطبانمان بخوانید.
من اکثر اوقات این رباعی خودم را تکرار میکنم:
آیینه جز آه از نفس خیر ندید
جز رنج پرنده از قفس خیر ندید
غمگین چه نشستهای که از دولت شعر
تنها نه من و تو هیچکس خیر ندید
اهل خواندن رمان هستید؟ آخرین رمانی که خواندهاید؟
بله. اتفاقاً روزی نیست که من یک کتاب رمان دستم نباشد و از آن چیزی نخوانم. در حال حاضر رمان سهجلدی سالهای ابری علیاشرف درویشیان را دارم میخوانم که از نویسندگان اهل کرمانشاه بود.
اگر بخواهید سه تا از بهترین رمانهای ایرانی و خارجی را که خواندهاید به مخاطبان ما معرفی کنید، کدام رمانها را انتخاب میکنید؟
«شوهر آهو خانم» شاهکار علیمحمد افغانی را سه یا چهار بار خواندهام. «کوری» اثر ژوزه ساراماگورا هم چند بار مطالعه کردهام و روی من بسیار اثر گذاشت. و یکی از داستانهایی که خواندنش بسیار من را تحت تأثیر قرار داد، داستان «چراغی بر فراز مادیان کوه» اثر استاد منصور یاقوتی است که بارها و بارها آن را مطالعه کردم و از آن لذت بردم.
موسیقی چه جایگاهی در زندگی شما دارد؟ سبک موردعلاقهتان چیست؟
من دیوانهوار موسیقی سنتی را دوست دارم و به بنان، استاد محمدرضا شجریان که خداوند روحش را شاد بدارد بسیار علاقهمندم.
اهل رفتن به سینما و تماشای فیلم بر روی پرده جادوییاش هستید یا ترجیحتان بر تماشای فیلم در سکوتِ خانه است؟
متأسفانه اهل رفتن به سینما نیستم و شاید بتوانم بگویم بعد از انقلاب و تنها دو یا سه بار در تمام عمرم به سینما رفتهام.
چه سبک فیلمی را میپسندید؟
فیلمهای قرن نوزدهمی «تاریخی» را دوست دارم چون باعث آرامشام میشوند.
فکر میکنید چرا لازم است مردم کتاب بخوانند؟
کتابخواندن باعث میشود انسان به جهل خودش فائق بیاید. جهل یکی از بزرگترین دشمنان انسان است و کتاب باعث میشود انسان بر این جهل پیروز شود. وقتی انسان بر جهل خود پیروز شود، مسلم است که احساس غرور و سربلندی خواهد کرد، نگاهش بازتر خواهد شد. با خواندن کتاب، دنیا را زیباتر میبینی و دنیای اطراف با زاویه دیدی دیگر میبینی و میتوانی درک کنی. کتابخوانی برای هر ملت، قوم و انسانی یک ضرورت است. کتاب غذای روح است و فکر میکنم هر انسانی که کتابخوان باشد، درمانده نخواهد بود.
با توجه به پایین بودن سرانه مطالعه در کشور، به نظرتان چطور میشود مردم را بیشتر به خواندن ترغیب و این کار را به یک روتین و فرهنگ تبدیل کرد؟
من نمیتوانم راهکاری ارائه بدهم. اگر راهکاری داشتم و ارائه میدادم و همه مردم به آن عمل میکردند و کتابخوان میشدند که دیگر غمی نبود. اما مشکلات و موانعی که موجب پایین آمدن سرانه مطالعه میشود یکی گران بودن کتاب است. دیگری دغدغههای اقتصادی مردم است که اگر حل شود مردم فراغت بیشتری مییابند برای اینکه به سمت مطالعه بروند و اهل خواندن شوند. از نظر من، کاش به جای وسیع کردن آشپزخانههای مسکونی، یک کتابخانه کوچک داشته باشیم. اگر کتابخانه در هر خانه باشد، مطمئناً این همسایه کتاب بودن، علاقه هم خواهد آورد. مطمئناً دو همسایه در کنار همدیگر، آهستهآهسته به یکدیگر علاقهمند میشوند. من توصیهام این است که حتماً به اهمیت کتابخانه در خانه توجه شود، تا به مرور زمان خودمان و فرزندانمان با کتاب دوست شویم.
عدهای معتقدند هنر را باید از هنرمند جدا کرد و هنرِ یک هنرمند را با شخصیت غیرحرفهایاش یکی ندانست، عدهای معتقد بر یکی دانستن این دو هستند، نظر شما چیست؟
نمیتوان گفت که هنر را از شخصیت جدا کرد. من معتقدم که هر هنرمندی با توجه به هنرش، شخصیتاش هم شکل میگیرد. نمیشود یک شاعر، شخصیتی سوای شعرش داشته باشد. چون این هنر اگر نتواند شخصیت من را تحت تأثیر قرار دهد چطور میشود از آن انتظار داشت که جامعه را تحت تأثیر قرار دهد؟
به نظر شما مسئولیت هنرمند در قبال جامعه و مردم چیست؟
مسئولیت هنرمند در قبال جامعه همان هنرش است. هنر یک هنرمند موجب تلطیف روح جامعه میشود. هنرمند یک چیز اضافی نیست، بلکه کسی است که چیزی را به جامعه اضافه میکند. هنرش را به جامعه اضافه میکند و این هنر است که میتواند جامعه را به سمت نیکو بودن پیش ببرد.
نظرتان در ارتباط با فضای مجازی چیست؟
در این مقوله نمیتوان حرف زد. این فضا بسیار وسیع است. هم مزایا دارد و هم معایب. مثلاً در این دنیا با بسیاری از هنرمندان واقعی و شناخته شده آشنا میشویم اما در همین فضا هم افرادی غیرهنرمند پیدا میشوند که خود را به شکلی مجازی به جامعه هنری تزریق میکنند و در اینجا مخاطب دچار سردرگمی میشوند. در این فضا، افرادی هستند که با سر هم کردن چند واژه خودشان را استاد میدانند و همین استاد استادها آفت میشود. من معتقدم دو واژه امروزه در فضای مجازی بسیار مظلوم واقع شده، یکی استاد و دیگری دکتری. این فضا باید توسط متخصصان کالبدشکافی شود تا ببینیم فضای مجازی چه هست و چه کار خواهد کرد.
فکر میکنید این فضا برای جامعه ایرانی مفید بوده یا خیر؟
با توجه به این شرایط کرونایی، این فضا بسیار مفید بوده. لایوهای اینستاگرامی و نشستهایی که برگزار شده بسیار مفید بوده و من در این مدت چیزهایی آموختم.
تأثیر کرونا بر زندگیتان به چه صورت بوده؟
چون من بازنشسته بودم، بیشتر در خانه بودهام و از لحاظ مادی تأثیری در من نداشته. تنها اینکه خانهنشین شدیم و آن رسومات سنتی، مانند شبنشینیها و یا هم درد و همدم بودن در شادیها و غمها برای همدیگر از بین رفته است.
آیا شرایط به وجود آمده در یک سال اخیر توانسته منبع الهامی برای شعرهایتان باشد؟
در این شرایط خانهنشینی و ترس از مبتلا شدن و مرگ، فکر نمیکنم چشمه ذوق کسی جوشان بوده باشد. شاید حتی کم آب هم شده باشد. چون این شرایط اضطرابآور روی انسان تأثیرات منفی میگذارد.
اگر بخواهیم راجع به دغدغه شما بپرسیم، برای ما بگویید دغدغهتان برای ایران چیست؟
در حیطه کاری من، دغدغه، امید و آرزوی من برای ایران این است که سرانه مطالعه بالا برود و حداقل به دو ساعت برسد. باور کنید این آرزوی من است.
دغدغهتان برای کرمانشاه چیست؟
ما در کرمانشاه شعرا و نویسندگان بزرگی داریم. آرزو میکنم که این هنرمندان در سطح کشور شناخته شوند و مانند هنرمندانی که به مرکز نزدیکاند به جامعه ادبی ایران شناسانده شوند.
به عنوان کلام پایانی، دوست دارید به مخاطبان چه بگویید؟
در پایان به خوانندگان میگویم با کتاب دوست باشید. کتاب میتواند شما را به اوج برساند. امیدوارم که همه شما اهل مطالعه باشید. بخوانید، بخوانید و بخوانید.
دیدگاه ها