آوای کرمانشاه، فرناز قائمپناه: مستقیم… مستقیم… مستقیم… حوالی ظهر است؛ نور آفتاب و گرمای تابستان کلافهام کرده. تاکسیها انگار عجلهای برای سوار کردنم ندارند. بعد از گذشت چند دقیقه بالاخره یک پراید زردرنگ آمد و جلوی پایم ایستاد. من سریع خود را چپاندم داخلش. فضا داخل این تاکسی از همان ابتدا من را متعجب کرد. انگار این تاکسی جدای از تاکسیهایی است که همه ما دیدهایم. بیشتر شبیه یک کتابخانه متحرک است که تو را پرت میکند به عالم تخیل و تصور! انبوهی از کتابهایی که روی داشبورد و نوشتههای چاپی سقف خودرو به شیوهای خاص چیده شدند، جلوه خاصی به این تاکسی داده است. تمام اینها آن را متفاوتتر از سایرین کرده است. برای من که کمی اهل کتاب هستم، این امر باعث میشود سریعاً با راننده تاکسی وارد گپ و گفت شوم. گفتگو با این راننده تاکسی که وحید مرادی نام دارد را در ادامه میخوانید.
آقای مرادی! از خودتان بگویید.
وحید مرادی هستم. تقریباً سیزده سال پیش به خواست خانواده در سازمان تاکسیرانی مشغول به فعالیت شدم. اوایل که تاکسی را تحویل گرفتم، وقتی بین مردم و همکاران تردد میکردم، شاهد بودم که رانندهها از لحاظ ظاهر وضعیت مناسبی ندارند. همچنین از لحاظ گفتار خیلی موردپسند نبودند. به عنوان یک شهروند تصمیم به شروعِ فرهنگسازی در کرمانشاه گرفتم. ابتدا با کتوشلوار سفید پشت فرمان ظاهر شدم و خواستم دیگران هم الگوبرداری کنند. طوری که اوایل برای بسیاری از مسافران این سوال پیش میآمد، چطور میشود در کرمانشاه با ظاهری مرتب و روی خوش از مردم استقبال کرد. خوشبختانه روزبهروز بیشتر مورد تشویق مردم قرار گرفتم. در سال ۹۷ از طرف روزنامه جامجم به تهران دعوت شدم و عنوان خوشپوشترین و خوشاخلاقترین راننده تاکسی غرب ایران را به من اختصاص دادند. این امر باعث شد به سمت بازیگری بروم؛ البته نه بازیگر شاخصی که در سینما دیده میشود. متأسفانه در کرمانشاه به هنر خیلی بها نمیدهند. چند سال پیش در دو سریال و همچنین چند فیلم کوتاه بازی کردم.
چطور شد این ایده به ذهنتان رسید؟
حدود چهار یا پنج سال پیش بود، شروع به کار کتاب و کتابخوانی کردم. چون بهشخصه روزی یک ساعت مطالعه میکنم. اوایل بهندرت کتاب در داشبورد دیده و پیدا میشد. اما بعداً از طرف اداره فرهنگ و ارشاد و کتابخانه امیرکبیر حمایت کردند و کتابهای بیشتری به تاکسی اختصاص دادند. همچنین با هزینه خود، کتابهای انگیزشی را به دلیل علاقهام به روانشناسی تهیه کردم و روی داشبورد چیدم. در پشت ماشین کتابهای کوتاه و جیبی وجود دارد. در سقف ماشین جملات انگیزشی و آموزنده به چشم میخورد. هرکدام از مسافران و عزیزان که سوار میشوند بسیار استقبال میکنند. طوری که چند وقت پیش یکی از مسافران بسیار تعجب کردند، گفتند: از کرمانشاه بهگونهای قطع امید کرده بودم؛ اما با دیدن تاکسی شما بسیار خوشحال شدم. چند جلد کتاب از خانم کاکایی که شاعر هستند، مثل کتابِ آیینه از مریم رضاییراد، کتاب تیفوس از ژان پل سارتر را هدیه دادند. و بسیاری دیگر از همشهریان عزیز اینگونه کتاب هدیه میدهند.
سازمانهای متولی فرهنگ چقدر از شما حمایت کردند؟
وقتی که به دعوت روزنامه جامجم در شهریور ۹۷ به تهران رفتم، و روزنامه به کرمانشاه رسید، تنها شخصی که با من صحبت کردند، آقای دکتر بهرامی رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه رازی بودند. بسیار خوشحال شدند. باور نمیکردند یک راننده تاکسی دغدغهاش کار فرهنگی باشد. بسیار حمایت کردند. بعدها خانم خوانسار مدیرکل نهاد کتابخانهها، خانم محمدی اداره فرهنگ و ارشاد، آقای فاضلیزاد مدیرکل فرهنگ و ارشاد و آقای نجفیمهر مدیرکل اجتماعی استانداری بسیار مشوق شدند.
هدف اصلی شما از تبدیل یک تاکسی به عنوان ایستگاه مطالعه چیست؟
دغدغه اصلی برای من شهر کرمانشاه است. به این مسئله فکر نمیکنم چه کسی از اطراف و حاشیه و خود شهر کرمانشاه است. برای شهر و مردم آن احترام قائل هستم و کاری به هیچ زبان، دین و مذهب آنها ندارم. از کلمه شهرستانی بهگونهای متنفر هستم. چرا ما باید به شهرهای دیگر برویم و غبطه بخوریم؟ مثلاً اصفهان یا شیراز چطور هستند؟ هر کسی که اصالت و ریشه برای او مهم است. بنیانگذار کاری میشود که انسانیت و نسلهای بعد از او به نیکی یاد کنند؟ و کار او را ادامه دهند. تاکسی، آکواریوم یک شهر حساب میشود و با تمام مردم در ارتباط است. ناگفته نماند، من از طرفِ پدر و مادری تربیت شدم که بسیار قابلستایش هستند. مادرم صبور است و باور و ایمان قوی دارد. پدرم بسیار خوشبرخورد و خوشزبان بودند که متأسفانه در قید حیات نیستند. هر آنچه را که یاد گرفتم الان بهگونهای درس پس میدهم. دوست ندارم زحمت آنها زیر سوال برود. مهم این است کاری که انجام میدهم معین و مشخص است. متأسفانه کرمانشاه مورد ظلم و ستم قرار گرفته است. من یک عضو کوچک از جامعه هستم و به سهم خود یک کار کوچک را انجام میدهم.
موضوع اکثر کتابهای موجود در تاکسی چیست؟
در کتابخانه سیار کوچک من حدود پانزده جلد کتاب انگیزشی است و مابقی کتابهای تاریخی هستند. کتابهایی که از طرف اداره فرهنگ و ارشاد و کتابخانه امیرکبیر در اختیار هستند، کتابهای جیبی و کوتاه است. الان مردم به دلیل مشکلات فکری و اقتصادی که دارند و از آنجا که خیابانهای کرمانشاه به شکلِ شهرسازی امروز نیست و مسافتِ طولانی را برای مسافر ایجاد نمیکند، کسی که سوار میشود وقت خواندن چهار صفحه کتاب را ندارد.
از واکنشهای مردم بگویید؟
به عنوان مثال چند وقت پیش یک آقایی که حدود شصت سال سن داشت، سوار تاکسی شد. صندلی پشت نشسته بود و از مطالب سقف مطالعه میکرد. ناگهان گوشیاش را برداشت و با شخصی شروع به صحبت کرد. زمانی که تماس ایشان تمام شد بسیار تشکر کرد برای نوشتهها. گفتند باعث شدید با برادر خود که هفت سال قهر بودم آشتی کنم. یا چند وقت پیش دخترخانمی سوار شدند و گفتند پارسال که سوار تاکسی شما شده بودم از کتابخانه میآمدم، شما دو کتاب را به من معرفی کردید که باعث شد امسال در کنکور سراسری قبول شوم. خوشبختانه تاکنون هیچ برخورد منفی ندیدم.
آیا به فکر ترویج در بین همصنفان خود هستید؟
ما در کرمانشاه سه نفر هستیم که کار فرهنگی انجام میدهیم. آقایان صابر بشیری و سعید محمدی، و خودم. هر کدام از ما سه دوست به صورت جداگانه کار خود را آغاز کردیم و هیچکس پیرو دیگری نبوده است؛ اما بعد در سازمان تاکسیرانی که دعوت شدیم با هم آشنا شدیم.
قبل از وضعیت کرونا صحبتی با آقای بهرامی داشتیم. بنا داشتیم با تاکسیرانی صحبت کنیم، چون هر چند وقت یکبار رئیس سازمان عوض میشود. معمولاً برنامهها اجرایی نمیشوند و بر به مشکل میخورند. آن رمان، صحبتی که با آقای بهرامی انجام شد، قرار بود تاکسیها را تقسیم کنیم و در هر صد تاکسی کتاب تاریخی، صد کتاب روانشناسی و صد کتاب اجتماعی قرار دهیم. اما متأسفانه به کرونا برخورد کردیم و رئیس تاکسیرانی هم تغییر کردند. الان رئیس تاکسیرانی نقاط مثبت زیادی دارند و همکاریهای لازم را انجام میدهند. من به ایشان طرح لباس فرم را پیشنهاد دادم تا صد تاکسی لباس فرم و کتاب بگذارند و امیدوارم اجرایی شود. در مجموع، امیدوارم کسانی که در رأس کار هستند، افرادی که دغدغه فرهنگی دارند را بیشتر موردحمایت قرار دهند.
تبدیل تاکسی به یک کتابخانه سیار چقدر هزینه داشته؟
چون این کار را با علاقه انجام میدهم، هیچ هزینهای نداشته است. البته اداره فرهنگ و ارشاد و کتابخانه امیرکبیر و دانشگاه رازی پشتیبانی میکنند.
نگران از دست دادن کتابها و یا سرقت آنها نیستید؟
خوشبختانه در ایران چیزی که دزدیده نمیشود کتاب است. همیشه میگویند اگر چیزی را میخواهید پنهان کنید در لابهلای صفحات کتاب بگذارید. بنده در ماشین به کسی اصرار نمیکنم کتاب بخواند؛ چون دوست داشتم این کار را انجام دادم. اصرار من به معمولاً به کسانی است که اهل کتاب هستند و تا رسیدن به مقصد خود مطالعه کنند.
گفته میشود دنیای مجازی یکی از دشمنان اصلی کتابخوانی است. فکر میکنید در این رقابت میتوانید به کتابخوانی کمک کنید؟
اتفاقاً دغدغهی شخصِ من همین دنیای مجازی است، چون جوانهای امروز به آن سمت میروند. هر وقت کسی سوار میشود، توصیه میکنم کتاب بخوانند و اهل مطالعه باشد. اما معمولاً در پاسخ میگویند ما وقتی برای کتابخوانی نداریم، و اگر بخواهیم در داخل فضای مجازی آن را جستجو میکنیم و فایل صوتیاش را گوش میدهیم. متأسفانه دخترخانمها اکثراً اگر ازدواج نکنند به سمت دانشگاه میروند و آقاپسرها برای اینکه به خدمت سربازی نروند، به دانشگاه میروند؛ و انگار کسی آنها را مجبور میکند. در واقع هیچکسی کاری را با جانودل انجام نمیدهد. اما ایمان دارم که به سمت کتاب میآیند. چون وقتی کتاب میخوانید خاطرات برای آدمی زنده میشود. البته کتابهایی را به دوستداران آن معرفی میکنم، که در حد توان و بودجه آنها باشد.
نظر شما در مورد ضعف مطالعاتی در جامعه ما چیست؟
به نظرم این مسئله برمیگردد به سیستم آموزشوپرورش در کشور. در این زمینه سیستم آموزش ضعیف کار میکند و مثل سابق نیست؛ چون در قدیم معلمها بسیار تلاش میکردند تا درس را به دانش آموزان یاد دهند. اما به دلیل مشکلات اقتصادی معلمِ امروز بسیار ناراضی است و با فضای مجازی دانش آموزان سر و کار دارند. متأسفانه مردم در ایران به صورت خوب و درست از آن استفاده نمیکنند. کسانی که در رأس کار هستند خیلی دلسوز نیستند و به همین سبب آمار اعتیاد، خودکشی، فقر و فحشا در کرمانشاه همیشه در بالاترین رتبه بوده است و این برای شهر کرمانشاه اصلاً خوشایند نیست.
چه انتظاری از مسئولین و مردم دارید؟
مردم همیشه قابلتقدیر و احترام هستند؛ اما مسئولین متأسفانه به قولهای خود پایبند نیستند و پشتیبانی نمیکنند. یکی از آنها سازمان تاکسیرانی و دیگری اداره شهرداری است که اینها به هم مرتبط هستند. من انتظار آنچنانی ندارم؛ چون شهر و مردم خود را دوست دارم، علاقه دارم وقتی مسافران به کرمانشاه میآیند، الگوبرداری کنند و کار فرهنگی دیده شود، چون مردم شهر کرمانشاه قابلستایش میباشند. شهر قدمت دارد و تاریخی است. اما اکثر کسانی که در این شهر در رأس کار مشغول به فعالیت هستند، کرمانشاهی نیستند و معمولاً از استانهای دیگرند. خب به همین دلیل است که برای این شهر، کاری انجام نمیدهند. یا مثلاً با توجه به روی کار آمدن دولت جدید، اکثر مسئولان استان، از استاندار تا دیگر مدیران عوض میشوند و برای اینکه با آنها و سیاستها و برنامههایشان آشنا شویم، زمان میبرد. صداوسیما نیز که یکی از متولیان اصلی حوزه فرهنگ است، در بحث کارهای فرهنگی بسیار ضعیف عمل میکند. برای مثال، بالغ بر پنجاه بار است که از من شماره تلفن گرفتند برای حضور در یکی از برنامهها؛ اما متأسفانه هنوز اتفاقی رخ نداده است. سازمان تاکسیرانی هم با توجه به اینکه ماشین من پراید میباشد، و حجم کتابها زیاد است. حمایتهای لازم برای گسترش این ایده فرهنگی را انجام نمیدهند.
به هر حال، در پایان امیدوارم همه آنهایی که در این شهر مسئولیت دارند، دلسوزانه برای کرمانشاه کار کنند و کسانی که دغدغههای فرهنگی و اجتماعی دارند ر ا یاری دهند.