آوای کرمانشاه، صبا شیخی: همه ما به عنوان جزئی از یک کل، کموبیش در زندگیمان به این فکر کردهایم که وظیفه ما در این جامعه چیست؟ چطور میتوانیم بر زندگی پیرامون خود تأثیر مثبت بگذاریم؟ در این شماره با عبدالله مرادی، عکاس و روزنامهنگار کرمانشاهی به گپ و گفت پیرامون این مسائل پرداختهایم. در این گفتوگو همچنین از تأثیر رسانه و کمبود حضور رسانههای حرفهای در ایران هم صحبت به میان آمد. مرادی از روزنامهنگاران باسابقه کرمانشاه و در حال حاضر مدیرمسئول مجموعه رسانهای میلکان است. او جزو آن دسته از عکاسان و روزنامهنگاران کرمانشاه است که در این حوزه تحصیلات دانشگاهی دارد. مرادی دارای مدرک کارشناسی ارشد روزنامهنگاری از دانشگاه صداوسیما است. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
آقای مرادی! به عنوان اولین سوال، ادبیات در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟
نمیشود در حرفه روزنامهنگاری کار کنی و جایگاهی برای ادبیات نداشته باشی. من هم کموبیش برای ادبیات در زندگی کاری و شخصیام جایگاه ویژهای ساختهام. استفاده از تمثیل، شعر و داستانها برای رساندن بهتر پیام بهره میگیرم، با ادبیات مینویسم و مهمتر از همه تیتر میزنم.
با توجه به اینکه در زندگی امروز مردم جهان رسانه جایگاه مهمی دارد، وضعیت رسانه را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
متأسفانه علوم انسانی که سواد رسانه را میتوان یکی از علوم نوین این حوزه دانست در ایران خیلی مغفول مانده است.
متأسفانه در ایران از کارکردهای آگاهیبخشی، سرگرمی و تفریحی، نظارت بر محیط، ایجاد همبستگی و انتقال میراث فرهنگی، با اختلاف بالا کارکرد سرگرمی و تفریحی موردتوجه مردم قرار گرفته است. در ایران رسانههای جدی موردتوجه عموم قرار نمیگیرند و با توجه به اینکه حاکمیت و دولتیها نیز کمیت رسانههای مکتوب و الکترونیک را بر کیفیت ترجیح دادهاند رسانههای تخصصی و قدرتمند نتوانستهاند به اندازه رسانههای زرد رشد کنند.
با پدیدار شدن رسانههای اجتماعی و شبکههای ارتباطی وضعیت رسانههای رسمی بدتر شد اما مردم در این رسانهها نیز به دنبال آگاهی و رشد علمی نبودند و با توجه به ذائقهای که برای آنها ایجاد شده بود در رسانههای نوین نیز همان جنبه سرگرمی و تفریحی موردپسند و توجه بیشتر قرار گرفته است.
اهل مطالعه شعر هستید؟
گاهی از اشعار شعرای کهن ایران شعری میخوانم و از شعرای جدید نیز فریدون مشیری، حمید مصدق، معینی کرمانشاهی و … در دوست دارم. بیشتر ادبیات کهن و شعرای سنتی را میپسندم.
یک بیت از شعر شاعر موردعلاقهتان که برای مدتی است با خود زمزمه میکنید را برایمان بخوانید.
تکبیتها در دوران مختلف زندگی عوض میشود و بسته به شرایط بیتها جایگزین میشوند.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
یا شعر دست فریدون مشیری این چند بیتش را خیلی تکرار میکنم:
در فرو بستهترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی
بارها بر سر خود بانگ زدم
هیچت ار نیست مخور خون جگر
دست که هست!
اهل خواندن رمان هستید؟
متأسفانه به واسطه وقت زیادی که مجبورم برای کار بگذارم و مطالعات در حوزه تخصصی، کمتر رمان میخوانم.
اگر بخواهید سه تا از بهترین رمانهای ایرانی و خارجی را که خواندهاید به مخاطبان ما معرفی کنید کدام رمانها را انتخاب میکنید؟
از رمانهای ایرانی «کلیدر» را خیلی دوست دارم. اگر وقت کنم بخوانم اما «شوهر آهوخانم» و «بامداد خمار» را توصیه میکنم حتماً بخوانند. رمانهای خارجی نیز «بر باد رفته»، «صدسال تنهایی» و «عشق سالهای وبا» را خواندهام و توصیه میکنم. اما در ادبیات جدید خارجی آثار خالد حسینی را حتماً بخوانید.
موسیقی چه جایگاهی در زندگی شما دارد؟ سبک موردعلاقهتان چیست؟
موسیقی را گاهی برای دوری از سختی و خشکی کار گوش میدهم. بیشتر سبکهای سنتی را دوست دارم. هم در موسیقی ایرانی و هم فولکلور کردی گوش میدهم.
اهل رفتن به سینما و تماشای فیلم بر روی پردهی جادوییاش هستید یا ترجیحتان بر تماشای فیلم در سکوتِ خانه است؟
مقایسه تماشای فیلم در سینما و دیدنش در خانه مانند تفاوت خوردن چای دم کشیده با کیفیت عالی روی زغال و چای کیسهای گلستان است. اما گاهی آنقدر شرایط دیدن فیلم در سینما بد میشود که همان دیدن در خانه را ترجیح میدهم.
این روزها بیشتر برای فیلمهای طنز، سینما میروم تا بیشتر بخندم و با مردم شاد باشم. اما فیلمهای مفهومی و جدی در فضای سینمای امروز ما کمتر میچسبد.
اولین خاطرهتان را از سینما رفتن به کرمانشاه به خاطر دارید؟
کلاس اول ابتدایی که بودم از طرف مدرسه ما را برای تماشای فیلم به سینما بردند. «پرنده کوچک خوشبختی» روی پرده بود. فیلمی که با دیدنش چند ماه استرس و اضطراب داشتم و گاهی شبها از ترس نمیخوابیدم. قبل از آن هم چند بار سینما رفته بودم اما خاطره خاصی از آن به یاد ندارم.
چه سبک فیلمی را میپسندید؟
اعتقاد دارم هر غذایی میتواند لذیذ باشد. باید ببینی آشپز چطور آن را میپزد. برای دیدن فیلم هم تقریباً همین اعتقاد را دارم. بیشتر سبکها را دوست دارم. اما بستگی به سازنده فیلم دارد. بیشتر ماجراجویی، علمی – تخیلی و رمزآلود را دوست دارم. جدیداً هم از فیلمهای کریستوفر نولان و بازیهایی که با زمان میکند لذت میبرم.
فکر میکنید چرا لازم است مردم کتاب بخوانند؟
اعتقاد دارم کتاب خوب در هر زمینهای که باشد بیشتر بر ضمیر ناخودآگاه انسان تأثیر میگذارد. کتاب به عنوان یک رسانه کهن نه به صورت سطحی و گذران بلکه در عمق ذهن تأثیر میگذارد. گاهی اوقات راهکار و ایدهای برای عبور از چالشهای زندگی به ذهنمان میرسد که هیچگاه نمیدانیم آن را از کجا یاد گرفتهایم. در این زمان ضمیر ناخودآگاه است که به کمک ما میآید. خواندن کتاب شاید تأثیر آنی در زندگی ما نداشته باشد اما در گذر زمان تأثیر خودش را بر سبک زندگی، فرهنگ و رفتارهای اجتماعی ما میگذارد.
با توجه به پایین بودن سرانه مطالعه در کشور، به نظرتان چطور میشود مردم را بیشتر به خواندن ترغیب و این کار را به یک روتین و فرهنگ تبدیل کرد؟
کتابخوانی باید از کودکی موردتوجه قرار بگیرد و به شکل یک عادت دربیاید. اگر بتوانیم نهایتاً تا جوانی این فرهنگ را در افراد نهادینه کنیم که هیچ اگر نه بعد از گذراندن دوران نوجوانی و جوانی دیگر در نهادینه کردن آن موفق نمیشویم و تأثیری هم در زندگی افراد مسن نخواهد داشت.
به نظر شما مسئولیت یک خبرنگار در قبال جامعه و مردم چیست؟
اصلیترین مسئولیت ما آگاهی بخشی است اما متأسفانه این کار هزینه دارد و باید برای پرداخت هزینههای آن آمادگی داشته باشیم.
بعدهای نظارتی و انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر نیز میتواند یکی از مسئولیتهای اجتماعی ما باشد. اما نباید صحت و سلامت گزارشها را فدای سرعت و جذب مخاطب کنیم.
نظرتان در ارتباط با فضای مجازی چیست؟
فضای مجازی نیز مانند دیگر رسانهها که زنجیروار آمدند و هرکدام تکمیلکننده دیگری بودند میتواند به رسانههای قبل از خودش قدرت بدهد. اما همانطور که قبلاً هم گفتم مهمترین کاری که فراموش شده است آموزش سواد رسانهای است و فضای مجازی نیز همچون رسانههای دیگر ظرف است و مهم این است که ما در این ظرف چه بریزیم.
به عنوان کسی که در بخش رسانه فعالیت میکند به نظر شما فضای مجازی چه تأثیری بر زندگی جوامع ایرانی گذاشته است؟
در کل معتقدم که مسیر خوبی را در ایران و شاید بیشتر کشورهای جهان سوم در پیش نگرفته است. حالا هر کسی با یک موبایل صاحب رسانه شده است از یک سو خوب است و حتی به کار ما که به صورت حرفهای در این وادی کار میکنیم کمک کرده است. این شمشیر دو لبه از سمت مضرش برندهتر بوده است.
فکر میکنید این فضا برای جامعهی ایرانی مفید بوده یا خیر؟
اتوبانی را تصور کنید که بالغ بر هزار راننده با اتومبیل با سرعت در آن حرکت میکنند و کمتر از ۱۰ نفر آنها گواهینامه و تسلط بر رانندگی دارند چه اتفاقی میافتد؟ فضای مجازی به این شکل شده است و حتی باعث بروز اشتباه در رسانههای دیگر نیز میشود. تا رسانههای رسمی بخواهند از صحت موضوعی مطمئن شوند و به صورت حرفهای به آن بپردازند رسانههای غیررسمی در فضای مجازی چند دست آن را چرخاندهاند. کسی هم نمیتواند به آنها گیر بدهد و از آنها خرده بگیرد. چه انتظاری میشود از مردم داشت که حرفهای ما را که بدون شک اتوکشیدهتر و بهواسطه هر شرایطی سانسور شده است را قبول کنند؟
در روز چه مقدار برای فضای مجازی وقت میگذارید؟
به واسطه کارم به صورت معمول و به تناوب حدود دو و نیم تا سه ساعت آنلاین هستم.
با توجه به شرایط کرونایی به وجود آمده، آیا این فضا توانسته به شما از نظر حرفهای کمکی کند؟
کرونا در زندگی ما نیز همچون تمام مردم تأثیر گذاشته است. رسانههای مکتوب را بیشتر از قبل به کما برده. نشریات کاغذی بهواسطه احتمال انتقال ویروس تقریباً به صورت کامل از سبد خرید مردم حذف شدند و حتی کار توزیع رایگان نشریات که جزو یکی از برنامههای ما برای جذب مخاطب و رسیدن نشریه دست همشهریان بود نیز به حداقل رسیده است.
اما نشریه ویلکان به عنوان مجله کودک گروه رسانهای ما به خاطر اینکه تمام مراکزی که با کودکان سروکار داشتند تعطیل شد و عملاً بازارهای هدف ما از دست رفت، از زمان شروع کرونا تا شب یلدا امسال تعطیل بود. هیچ حمایتی از ما نشد که هیچ به واسطه عدم نظم در انتشار از این به بعد نیز از محدود حمایتهای وزارت ارشاد نیز محروم خواهیم شد. با تمام مشکلاتی که داشتیم نشریه عمومیمان را سرپا نگه داشتیم.
تأثیر کرونا بر زندگیتان به چه صورت بوده است؟
با وجود کرونا حضور بیشتری در خانه داشتهام و توانستهام بیشتر در کنار خانواده باشم و فرصت بیشتری برای آنها بگذارم.
اگر بخواهیم راجع به دغدغه شما بپرسیم، برای ما بگویید دغدغهتان برای ایران چیست؟
بزرگترین دغدغهام برای ایران عدم پرورش نسل آینده است و مسائل زیستمحیطی. متأسفانه آموزشوپرورش، صداوسیما و خانواده به عنوان سه رکن اصلی پرورش خیلی ضعیف عمل کردهاند. آموزشوپرورش در ایران نتوانسته همگام با جامعه جهانی و جامعه خود ایران رشد کند. عدم بهروزرسانی سیستم و نظام آموزشی به نحوی شده است که گاهی میبینیم دانش آموزان چند گام از معلمین جلوتر هستند. این شاید در نگاه اول نشانه قدرت یک جامعه باشد ولی باید بدانیم که این نشان از موفقیت دانش آموزان نیست بلکه ضعف بیش از حد نظام آموزشی است. یادگیری و علمآموزی اگر در مدار معرفت انجام نشود امکان دارد به آسیب هم منجر شود. خانواده نیز به واسطه مشغلههای زیاد و مشکلات اقتصادی که با آن دستوپنجه نرم میکنند بیشتر به فکر رشد کودکان است تا پرورش فرهنگی و اجتماعی آنها. صداوسیما هم که تکلیفش معلوم است اگر تعطیل شود کمک بزرگتری به رشد فرهنگی جامعه خواهد کرد. البته این سوال جای بحث بسیار دارد که در این گفتوگو مجال پرداختن به تمام ابعاد آن نیست. عدم توجه به مسائل زیستمحیطی و توسعه پایدار نیز بیربط با مباحث پرورشی و آموزشی نیست.
دغدغهتان برای کرمانشاه؟
کرمانشاه نیز جزئی از ایران و تقریباً تمام معضلات آن با شدت و ضعف در برخی بخشها یکی است. اما دغدغه اصلی من برای کرمانشاه بیکاری جوانان و بیتوجهی به این معضل است. بیکاری به عنوان یک مسئله بینابینی. هم عوامل زیادی برای بالا رفتن تعداد بیکاران وجود دارد و هم خود بیکاری عامل خیلی از معضلات اجتماعی است. تا زمانی که یک برنامه مدون و همهجانبه فرهنگی اجتماعی و اقتصادی برای رفع بیکاری نداشته باشیم با آمارسازی دردی از آن دوا نخواهد شد.
دغدغه شخصی و یا حرفهایتان؟
دغدغه حرفهای که دارم عدم توجه مسئولین به این حرفه است که ناشی از عدم شناخت و معرفت آنها نسبت به رسانه است. البته از مدیرانی که فرق دوغ و دوشاب را نمیدانند چه انتظاری داریم که فرق یک رسانه رسمی و شناسنامهدار را با یک کانال تلگرامی بدانند. امیدوارم روزی برسد که بتوانیم بدون غم نان به حرفه روزنامهنگاری بپردازیم.
به عنوان کلام پایانی، دوست دارید به مخاطبان چه بگویید؟
عاشق بودن و دوست داشتن. عشق و دوست داشتن معجزه فراموش شده دنیای امروز است. با عشق در پی یادگیری نیستیم، با عشق شغل را انتخاب نمیکنیم و با عشق زندگی نمیکنیم. به همین خاطر است که به کار هم عشق نمیورزیم. داستان همین میشود که به فکر این هستیم که ساعت کار را چگونه پر کنیم نه اینکه پربار کنیم. به طبیعت و حیاتوحش که هیچ، حتی به همنوعان هم عشق نمیورزیم. تنها به شکل بده بستان به تمام مردم نگاه میکنیم. اگر کسی برایمان منفعتی نداشته باشد حتی جواب سلامش را هم نمیدهیم. همین اتفاق در خانوادهها نیز در حال رخ دادن است و در رابطه با نزدیکترین افراد خانواده نیز این معادلات را در نظر میگیریم. عشق در مرکز ثقلاش یعنی خانواده نیز در حال گم شدن است.